مامانی من اومدم ....
سلااااااام مامان خوشگلم ....
مامانی دیدی گفتم غصه نخور و صبور باش . دیدی گفتم من بالاخره یه روز میام پیشت .
بالاخره از خدا اجازه گرفتم تا بزار بیام پیشت تا شما اینقدر ناراحت نباشی مامان گلم .
همیشه بهت میگفتم مامان خوشگلم دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره . بالاخره یه روزی خدای مهربون اجازه میده که منم بیام پیش تو و بابایی تا خونواده ی ما هم سه نفره بشه . بالاخره اونروز رسید ....
مامان خوشگلم میتونم حس کنم که وقتی فهمیدی من تو وجودت دارم نفس میکشم چه حالی بهت دست داده . خوشحال . منم خوشحالم چون دیگه پیش تو هستم مامانی . دارم تو وجود تو پرورش پیدا میکنم . دارم توی شکم تو زندگی میکنم . پس مامانی مواظبم باش تا به موقعش بیام توی بغل تو و بابایی .
مامانی چون خودم نمیتونستم بنویسم از خاله فریما خواستم بیاد و برات اینارو بنویسه چون میدونم اونم خیلی خوشحال میشه از اومدن من ....
مامان خوشگلم خیلی خیلی دوست دار م منتظرم با ش . برام لباسای خوشگل خوشگل بخریا . یادت نره .
کسی که خیلی زیاد دوست داره نی نی تو ....