آشیانه  پر مهر ما آشیانه پر مهر ما ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
وب مامان منتظروب مامان منتظر، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

رایان کوچولو

عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهدآن زمان بر من خدای

مهربان نام شور انگیز مادر می نهد.

 

سایت پرنده غریب

 

به وبلاگ من خوش اومدید نظر یادتون نره

 

Willkommen glitzer bilder

 

شکلک نظر بذارید

معجزه

سلام عزیز دلم سلام کنجد کوچولوی مامان سلام نفس مامان با خبرای خوب اومدم هرچند که خاله فریما زودتر اومده و خبرا رو داده عزیزم شما بالاخره مهمون دلم شدی وااااای خدا چی بگم عزیزم معنی گریه خوشحالی رو وقتی بی بی مثبت شد تازه اون موقع فهمیدم. خیلی دوستت دارم مامان جونم ، نیومده شدی همه وجود مامانی .شدی دلیل نفس کشیدنم.عاشقتم مامانی .همونجا تو دلم مامانی بمون و از جات تکون هم نخور .مامانی هم خیلی خیلی مواظبته . خداجونم شکرت خداجونم عاشقتم. عزیزم نمیدونی وقتی رفتم سونو و قلب کوچولوت رو که مثل یه نبض میزد چه حالی داشتم فقط میگفتم خدایا شکرت . بالاخره منم این روزا رو دیدم . خدایا مرسی که جواب صبر و انتظارمو دادی و ناامیدم ن...
12 تير 1396

مامانی من اومدم ....

سلااااااام مامان خوشگلم ....    مامانی دیدی گفتم غصه نخور و صبور باش . دیدی گفتم من بالاخره یه روز میام پیشت .  بالاخره از خدا اجازه گرفتم تا بزار بیام پیشت تا شما اینقدر ناراحت نباشی مامان گلم .    همیشه بهت میگفتم مامان خوشگلم دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره . بالاخره یه روزی خدای مهربون اجازه میده که منم بیام پیش تو و بابایی تا خونواده ی ما هم سه نفره بشه . بالاخره اونروز رسید ....   مامان خوشگلم میتونم حس کنم که وقتی فهمیدی من تو وجودت دارم نفس میکشم چه حالی بهت دست داده .  خوشحال . منم خوشحالم چون دیگه پیش تو هستم مامانی . دارم تو وجود تو پرورش پیدا میکنم . دارم توی شکم تو زندگی میکنم...
17 خرداد 1396

خداجون سپردمش دست خودت🙏🙏🙏😢😢😢

سلام عزیز دل مامان خوبی خوشگلم؟؟ بعد از یه وقفه طولانی اومدم. میخوام واست از یه اتفاق خیلی بد بگم که اینروزا بدجور داغونم. مامان جونم اواسط اسفند بود که خونه باباجون بودم که یهو حال باباجون بد شد و همش خون دفع میکرد خلاصه که حال باباجون خیلی بد بود خیلیییی هموگلوبین خونش شده بود پنج هرچی کیسه خون بهش وصل میکردن چند برابرشو دفع میکرد. بالاخره بعد از چندروز بستری بودن و آزمایشای مختلف و اندوسکوپی وکلونوسکپی معلوم شد که باباجون سرطان روده بزرگ داره.😭😭😭😭😞😞😞😞😢😢😢😢 نمیدونی وقتی مامانی فهمید چه حالی شد که همش از خدا مرگمو میخواستم تا بابای مهربونم رو اینجوری نبینم.بایاجون رو اورژانسی بردن اتاق عمل و هم غده داخل رودشو برداشتن هم یه تیکه...
15 فروردين 1396

ایمان دارم خدا حاجتمو میده

  ایمان دارم بالاخره روزی به آرزوم می رسم و مامان میشم    بچه عزیزم رو تو بغلم می گیرم و اونو نوازش می کنم و از این حس "مادر " بودن لذت می برم...    بالاخره به زودی باردار می شم و جواب مثبت آزمایشم رو به شوهرم نشون میدم و دوتایی جشن میگیریم!!!    بالاخره 9 ماه با بهترین حس دنیا عجین میشم و با فندقم که تو دلمه حرف میزنم    ویار میکنم، ضعف میکنم، کمردرد میگیرم، خسته میشم ازز کار زیاد، نمیتونم چیزای سنگین بردارم، از پله ها باید آروم آروم پایین بیام، و ماه های آخر لباسای گشاد گشاد رنگی رنگی بپوشم...    بالاخره خدا به من و شوهرم رحم میکنه و حاجتمونو میده و دلمونو شاد و ر...
27 دی 1395

انرژی مثبت

سلام عروسکم خوبی مامانی ؟؟ اومدم وبتو آپ کنم و خاله فریما غافلگیرم کرد. الهی من قربون تو خواهر مهربونم که اینقدر فکر منی و هوامو داری،مرسی خواهری عاشقتم از این روزا واست بگم که الان چهارروزه مامانی قرصاشو به دستور خانم دکتر مهربونت شروع کرده. قرصا رو که میخورم یکمی حالمو بد میکنه ولی واسه اومدن شما هرکاری میکنم اینکه چیزی نیست همه این روزا حواسشون به من هست و یه جورایی میخوان منو سرگرم کنن که استرس نداشته باشم و به چیزای منفی فکر نکنم. از شب اولی که اینماه پری خانم اومد مامانی همه ی اهنگاهی غمگین داخل گوشیشو پاک کرد تا صبح تا شب آهنگ نذارم و گریه کنم. بابایی هم کی خیلی خیلی حواسش به منه حتی امروز که کوار کار داشت و نیس...
5 دی 1395

غصه نخور آجی جونم ....

سلام آجی خوبم . سلام مهربونم . سلام عزیزم .    چرا  آخه چرا اینهمه غصه میخوری . چرا اینهمه ناراحتی . چرا این همه درد تو دلت داری قشنگم    بسپارش به خدای خودت . میدونم که یه روزی بالاخره جواب اینهمه غصتو بهت میده و خوشحالت میکنه عزیزم    تو که میدونی خیلی برام عزیزی و خیلی دوست دارم پس چرا با خودت این کارا رو میکنی . با هر غصه خوردن و اشک ریختن تو من هزار بار دلم میشکنه و میمیرم .    پس چرا با خودت این کارارو میکنی . این اشکهای مثل جواهر و مرواریدتو الکی هدر نده لطفا ...   دل نازک شدی خوشگلم به خاطر همین روی کارای دیگران حساس شدی و دلت میگره از رفتاراشون . به هیچ کس کاری ند...
4 دی 1395

خیلی سخته

خیلی سخته غبطه بخوری به حال کسایی که باهم تو یه دوره ازدواج کردید از دوست خودت و دوست همسرت و فامیلا گرفته تا آشناها ، اونا بچه دار شده باشند و برای دومی اقدام کنند و تو همچنان اندر خم یک کوچه باشی ...   خیلی سخته تو دوره ها یکی بخاطر بارداریش یکی بخاطر شیر دادن به بچه و خیلی با خیلی از همین دلایل مادرانه مشغول بچه هاشون باشن و تو مجبور باشی به جای اونا ظرف بشوری... خیلی سخته تو مهمونیها همه بدون ملاحظه به این که تو بچه نداری از شیر دادن و خنده ها و شیرین کاری های بچه هاشون بگن و تو فقط نگاهشون کنی...    خیلی سخته تو یه جمع و مهمونی و روضه ، دل خیلی ها برات بسوزه و برات بلند بلند دعا کنند تا دامنت سبز شه و تو از خجال...
28 آذر 1395

خیلی وقته

خیلی وقته سکوت کردم سکوت یعنی چیزی که بین رابطه منو خدا اتفاق افتاده حتی دیگه  دعا هم نمیکنم سکوت مطلق ولی تو دلم هزار تا سوال دارم که دوست داشتم جراتشو داشتم وبا صدای بلند ازش می پرسیدم شنیدم اگه یه کلمه از خدا بپرسی خدایا چرا؟چرا من یعنی کفر گفتی نباید پرسید ولی می خوام جرات به خرج بدم وبپرسم چرا ؟ اگه چراشو بدونم شاید یه کم صبرو تحملم بره بالا خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چرا من مادر نیستم ؟ خدایا چرا این حس زیبای مادری رو در وجود من و امثال من شعله ور تر خلق کردی ؟ خدایا مگه حق مادر شدن مثل حق نفس کشیدن حق زندگی کردن نیست ؟ پس چرا ما ازاین حق محرومیم ؟ خدایا جوابمونو بده فق...
20 آذر 1395